اشعار شیخ احمد روحی

%name اشعار شیخ احمد روحی

شعرهای احمد روحی

شعرهای شیخ احمد روحی

شیخ احمد روحی زاده ۱۲۳۵ در کرمان – درگذشته ۱۲۷۵ در تبریز متفکر سیاسی، مبارز جنبش مشروطه اهل ایران بود.

حاج شیخ احمد روحی پسر دوم شیخ العلماء آخوند ملامحمد جعفر كرمانی در سال ۱۲۷۲ هجری قمری در شهر كرمان به دنیا آمد. مبانی علم فقه و اصول و حدیث را در كرمان یاد گرفت و نیز چندی در مسجد میدان قلعه و مسجد میرزا جبار كرمان امام جماعت بود.

شخصیت ادبی و سیاسی شیخ احمد روحی در زیر سایه میرزا آقاخان قرار گرفته است. شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان هر دو از یک استاد درس فراگرفتند، هم‌سفر شدند، همخانگی کردند، هم‌راز شدند، دوخواهر‌ را به همسری گرفتند، هم‌پیمان سیاسی شدند، در‌ پشت یک قلم نشستند و هم‌نویسی کردند. با هم نیز در بیست و هفت جمادی الاول ۱۳۱۳ از اسلامبول به طرابوزان به تبعید فرستاده شدند، به اتهامی مشابه هم در‌ یک روز در اوایل صفر ۱۳۱۴ در تبریز سرشان بریده شد.

تاکنون آثار مستقل احمد روحی به طور مجزا ضبط و منتشر نشده‌اند. این اشعار و مکتوب از آرشیو علی روحی پسر طاهره خانم، خواهر شیخ احمد روحی به دست آمده است. آرشیو علی روحی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران با شماره ۱۰۷۴۱ نگهداری می‌شود.

بیشتر بخوانید:  شعرهای ترکی عاشقانه به همراه ترجمه فارسی

نبیند یار من مغلوب عشقم اضطرابم هست

بیا مستم کن ای ساقی که با یارم عتابم هست

چنان دریافته تفسیر خط و آیه حسنت

سوالی زاهد ار بنماید از وی صد جوابم هست

دهانت نقطه صفر است، صوفی نیستش داند

شود روز حساب البته با وی صد حسابم هست

صلا زد جام محنت هر که  ذوقش هست پیش آید

حریف مجلس عشقم نود شیشه شرابم هست

غریب عشقم اما در پناه یار خوشحالم

مرا تنها مدان چون ذره پرور آفتابم هست

گدا گر گشته‌ام بالانشین محض قربم

چه عارم از گدایی یک شه عالیجنابم هست

بحمدلله مقیم آستان عشقم ای روحی

چه باکم چون بدین گون بارگاهی انتسابم هست

d8a7d8b4d8b9d8a7d8b1 d8b4db8cd8ae d8a7d8add985d8af d8b1d988d8addb8c 60655d39b9637 اشعار شیخ احمد روحی

اشعار احمد روحی

بود تا در میان پای تو در کار

بپوش از یار چشم و دست بردار

ظهوراتی از آن مهروی دیدم

 که دل از جان و ایمانم بریدم

 بدو گفتم که ای یار سخندان

 زتو بنیان دینم گشت ویران

 به زنار و صلیب توست سوگند

که ببریدم زغیرت عهد و پیوند

 روا باشد بخوانی تو بخویشم

بیشتر بخوانید:  متن مولودی نیمه شعبان

 چه من برگشتم از آیین و  کیشم

بریدم از همه اقوام و خویشان

 شدم اندر کلیسا با کشیشان

 زاسلام مجازی گشته بیزار

ببستم بر میانِ خویش زنار

نمودم غسل تعمید از سر صدق

قدم بنهادم اندر وادیِ عشق

به صد شوق و به صد ساز و ترانه

به سوی دیر، من گشتم روانه

در آنجا بس عجایب بس غرایب

عیان می‌گشت هر دم از جوانب

در آن صحرا هزاران کشته دیدم

به خون خویش بس آغشته دیدم

گروهی اندر آنجا زار و حیران

نه ترسا، نه یهودی، نه مسلمان

همه بی پا و سر افتان و خیزان

به سوی دیر رهبانان شتابان

گهی در سوز و گه در ساز بودند

مصفی از حسد وز آز بودند

مجرد گشته از امکان و اکوان

نهاده سر به صحرا و بیابان

در آن حالت شدم از خویش بی‌خود

عیان شد طلعت محبوب لاحد

ندا آمد مرا از حضرت او

که من اویم شده پیدا زهر سو

مجرد شو ز اغبار علایق

زصدق دل بمن می‌گرد عاشق

منم من لیس غیری قط موجود

زموجودم عیان پنهان به مفقود

%name اشعار شیخ احمد روحی

شعرهای شیخ احمد روحی

دست بسته دل شکسته گشته‌ام

 تا به جان تخم وفایت کشته‌ام

بیشتر بخوانید:  دوبیتی و شعرهای تبریک عید نوروز 1400 | بهترین شعر عید نوروز +عکس

رسته‌ام از رشته ایمان و کفر

تا سر زلف تو شد سررشته‌ام

غل و غش از جان و دل شد بر کنار

چون کنون در خون خود آغشته‌ام

 برتر از افراد حیوان و بشر

 از فرشته وز ملک بسرشته‌ام

طمع و ترس از جنت و نارم برفت

وارد وادی وحدت گشته‌ام

خود بهشتم چون بهشتم ماسوی

ساده و آزاده و ننوشته‌ام

از وجود و از عدم آسوده‌دل

جملگی را هشته و بگذشته‌ام

d8a7d8b4d8b9d8a7d8b1 d8b4db8cd8ae d8a7d8add985d8af d8b1d988d8addb8c 60655d39b9637 اشعار شیخ احمد روحی

شعرهای احمد روحی

میان یار نمودم هزار فکر دقیق

 نشد عیان سر مویی ز بعد صد تحقیق

 فتاده‌ام تک و تنها کنون به وادی عشق

 نه مونس و نه انیس و نه همدم و نه رفیق

چه غم اگر شدم از دوستان خویش جدا

 خیال یار بود همرهم رفیق شفیق

 بمیرد و نبرد گوهرمراد دلی

که جان او نشد اندر محیط عشق غریق

 روا بود که زآب وصال منع کنی

 مرا که آتش عشقت نموده است حریق؟

 همیشه رهبر خود در طریق عشق نما

 صفا و صدق اگر خواستی شوی صدیق

 رسد به کعبه به تحقیق روحیا هر کس

 که از جناب الهی بجوید او توفیق

 

منبع: بیتوته

مطلب پیشنهادی

شعر آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

شعر حالا چرا شعر معروف آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا آمدی جانم به …